غزل شماره ۲۸۶۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هست اندر غم تو دلشده دانشمندی
همچو نقره‌ست در آتشكده دانشمندی
بر امید كرم و رحمت بخشایش تو
از ره دور به سر آمده دانشمندی
هست ز اوباش خیالات تو اندر ره عشق
خسته و شیفته و ره زده دانشمندی
چه زیان دارد خوبی تو را دوست اگر
قوت یابد ز چنین مایده دانشمندی
با چنین جام جنونی كه تو گردان كردی
كی بماند به سر قاعده دانشمندی
كی روا دارد انصاف و جوانمردی تو
كه به غم كشته شود بیهده دانشمندی
كی روا دارد خورشید حق گرمی بخش
كه فسرده شود از مجمده دانشمندی
جانب مدرسه عشق كشیدش لطفت
تا ز درس تو برد فایده دانشمندی
نحس تربیع عناصر بگرفتش رحمی
تا منور شود از منقده دانشمندی
بس سخن دارد وز بیم ملال دل تو
لب ببسته‌ست در این معبده دانشمندی

آتشامیدجامجوانخورشیدخیالدانشدانشمنددوسترحمتسخنعشقلطفمدرسه


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید