غزل شماره ۲۸۷۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
مونس خویش بدیدی دل هر موجودی
چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی
ساقی وصل شراب صمدی پیمودی
رو نمودی كه منم شاهد تو باك مدار
از زیان هیچ میندیش چو دیدی سودی
هیچ كس رشك نبردی كه فلان دست ببرد
هر كسی در چمن روح به كام آسودی
نیست روزی كه سپاه شبش آرد غارت
نیست دینار و درم یا هوس معدودی
حاجتت نیست كه یاد طرب كهنه كنی
كی بود در خضر خلد غم امرودی
صد هزاران گره جمع شده بر دل ما
از نصیب كرمش آب شدی بگشودی
صورت حشو خیالات ره ما بستند
تیغ خورشید رخش خفیه شده در خودی
طالب جمله وی است و لقبش مطلوبی
عابد جمله وی است و لقبش معبودی
خادم و مذن این مسجد تن جان شماست
ساجدی گشته نهان در صفت مسجودی
ای ایازت دل و جان شمس حق تبریزی
نیست در هر دو جهان چون تو شه محمودی

تبریزتیغجهانخورشیدخیالدریغرخشساقیشاهدشرابطربهوسوصلچشمچمن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید