شماره ٢٤٥

غزلستان :: ناصر خسرو :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى به خطاها بصير و جلد وملى
نايدت از کار خويش، خود خجلى
هيچ نيابى مرا ز پند و قران
وز غزل و مى به طبع در بشلى
حاصل نايد به جسم و جان تو در
از غزل و مى مگر که مفتعلى
چون عسلى شد زخانت زرد، چرا
با غزل و مى به طبع چون عسلي؟
از غزل و مى چو تير و گل نشود
پشت چو چوگان و روى چون عسلى
آنکه برو گفته اى سرود و غزل
از تو گسست و تو زو نمى گسلى
او چو فرو هشت زير پاى تو را
چونکه تو او را ز دل برون نهلي؟
سنگ تو از گشت چرخ گشت چو گل
کى نگرد سوى تو کنون چگلي؟
تا که چو گل بر بديدت آن چگلى
هيچ نبودش گمان که تو ز گلى
تازه گلى به درخت وليک فلک
زو همه بربود تازگى و گلى
بر خللى سخت، هيچ خشم مگير
ازمن اگر گفتمت که بر خللى
ور نه جوان شو که هيچ کل نرهد
جز که به جعد سيه ز ننگ کلى
مصحف و تسبيح را سپس چه نهى
چون سپس بربط و مى و غزلي؟
عاجز چونى ز خير و حق و صواب
اى به خطاها بصير و جلد و ملي؟
چون به سجود و رکوع خم ندهى
پشت شنيعت همى کند دغلى
مجلس مى را سبکتر از کدوى
مزگت ما را گران تر از وحلى
حله پيريت برفگند جهان
نيست به از زهد و دين کنونت حلى
مستحلا، پير مستحل نسزد
چونکه نخواهى ازين و آن بحلي؟
چونکه ندارد هميت باز کنون
حليت پيرى ز جهل و مستحلى
روز شتاب و خطا گذشت، کنون
وقت صواب است و روز محتملى
پير پر آهستگى و حلم بود
تو همه پر مکر و زرق و پر حيلى
نام نهى اهل علم و حکمت را
رافضى و قرمطى و معتزلى
رافضيم سوى تو و تو سوى من
ناصبئى نيست جاى تنگ دلى
ناصبيا، نيستت مناظره جز
آنکه ز بوبکر به نبود على
علم تو حيله است و بانگ بى معنى
سوى من، اى ناصبي، تهى دهلى
رخصت داده است مر تو را که بخور
شهره امامت نبيد قطربلى
حبل خدائى محمد است چرا
تو به رسن هاى خلق متصلي؟
رخصت و حيلت مهارهاى تو شد
تو سپس اين مهارها جملى
حيلت و رخصت هبل نهاد تو را
تو تبع مکر حيله گر هبلى
نيست امامى پس از رسول مرا
کوفى نه موصلى و نه ختلى
من ز رسول خداى بى بدلم
با بدل خود تو رو که با بدلى
لات و عزى و منات اگر ولى اند
هرسه تو را، مر مرا على است ولى
ناصبي، اى حجت، ار چه با جدل است
پاى ندارد به پيش تو جدلى
لشکر ديوند جمله اهل جدل
تو جدلى را به حلق در اجلى
خلق همه فتنه بر مثل اند
تو ز پس مغز و معنى مثلى
مغز تو دارى و پوست اهل مثل
از همگان تو نفور از اين قبلى
بى امل اند اين خران ز دانه تو
مردمى از کاه و دانه يا ابلى
چون ز ستورى به مردمى نشوى
اى پسر، و از خرى برون نچلى
عامه ستور است و فانى است ستور
اى که خردمند مردم است ازلى
باد ندارد خطر به پيش جبل
ايشان بادند و تو مثل جبلى
مير گر از مال و ملک با ثقل است
تو ز کمال و ز علم با ثقلى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید