شماره ٣٢٣: به استغنات ميرم سرو استغنا بلند من

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به استغنات ميرم سرو استغنا بلند من
که خوش راضيست از تو جان استغنا پسند من
سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سويم بين
که نيک است از براى چشم بد دود سپند من
من اين تار نگه را حلقه حلقه مى کنم اما
شکارى را که من ديدم زياد است از کمند من
حلاوت بخشيى گاهى به شکر خنده ميفرما
به زهر چشم خود مگذار کار زهر خند من
شکارى نيستم کارايش فتراک را شايم
به صيد من چه سعى است اينکه دارد صيد بند من
مرا بايست کشتن تا نه من رسوا شوم نى او
نصيحت نشنو من گوش اگر مى کرد پند من
ز وحشى بر در او بدترم بلک از سگ کويم
ازين بدتر شوم اينست اگر بخت نژند من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید