شماره ١٧٠: ملک دل را سپه ناز به يغما آمد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ملک دل را سپه ناز به يغما آمد
ديده را مژده که هنگام تماشا آمد
تا چه کرديم که چون سبزه ز کويى ندميم
گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد
پرتو طلعت يوسف مگرش خواهد عذر
آنچه بر ديده يعقوب و زليخا آمد
غمزه اش کرد طمع در دل و چونش ندهم
خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد
مژده عمر ابد مى رسد اکنون ز لبش
صبرکن يک نفس اى دل که مسيحا آمد
منع دل زين ره پر تفرقه کردم نشنيد
رفت با يک حشر طاقت و تنها آمد
باش آماده فتراک ملامت وحشى
که تو در خوابى و صياد ز سد جا آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید