شماره ١٠: نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
تغيير طالع چون کنم اين اختر بد روز را
کى باشد از تو طالعم کاين بخت اختر سوخته
گرداند از تأثير خود ، سد اختر فيروز را
دل رام دستت شد ولى بر وى ميفشان آستين
ترسم که ناگه رم دهى اين مرغ دست آموز را
بر جيب صبرم پنجه زد عشقي، گريبان پاره کن
افتاده کارى بس عجب دست گريبان دوز را
کم باد اين فارغ دلى کو سد تمنا مى کند
سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را
با آنکه روز وصل او دانم که شوقم مى کشد
ندهم به سد عمر ابد يک ساعت آن روز را
وحشى فراغت مى کند کز دولت انبوه تو
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید