شماره ٦٠٧: باغبان گو برو باد مپيما کز گل

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باغبان گو برو باد مپيما کز گل
بدم سرد سحر باز نيايد بلبل
جبدا باده گلرنگ به هنگام صبوح
از کف سرو قدى گلرخ مشکين کاکل
در بهاران که رساند خبر کبک درى
بجز از باد بهارى به در خرگه گل
بنگر از ناله شبگير من و نغمه مرغ
دشت پر زمزمه و طرف چمن پرغلغل
گر صبا سلسله برآب نهد فصل ربيع
از چه برگردن قمرى بود از غاليه غل
باد نوروز چو برخاست نيارند نشست
بلبلان بى گل و مستان صبوحى بى مل
مطرب آن لحظه که آهنگ فروداشت کند
زندش بلبله گلبانگ که قل قل قل قل
اى ز بادام تو در عين حجالت نرگس
وى ز گيسوى تو در حلقه سودا سنبل
آن سر زلف قمرساى شب آسا را بين
همچو زاغى که زند در مه تابان چنگل
هر چه خوبان جهانرا به دلارائى برد
جزو بود آن همه و حسن جهانگير توکل
دست گيريد که خواجو که دلش رفت برود
بارش افتاده و گشتست اسير سر پل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید