شماره ٣٥٢: گل اندامى که گلگون مى دواند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گل اندامى که گلگون مى دواند
بدان نازک تنى چون مى دواند
بگاه جلوه از چابک سوارى
فرس بر شاه گردون مى دواند
مگر خونم بخواهد ريخت امشب
که برعزم شبيخون مى دواند
چو گلگون سرشکم مردم چشم
ز راه ديده بيرون مى دواند
چنانش گرم رو بينم که چون آب
دمادم تا بجيحون مى دواند
برو در خواهد آمد خون چشمم
بدين گرمى که گلگون مى دواند
سپهرم در پى خورشيد رويان
بگرد ربع مسکون مى دواند
چنين کز چشم خواجو مى رود اشک
عجب نبود گرش خون مى دواند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید