شماره ١٦٥: دلم با مردم چشمت چنانست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم با مردم چشمت چنانست
که پندارى که خونشان در ميانست
خطت سرنامه عنوان حسنست
رخت گلدسته بستان جانست
شبت مه پوش و ماهت شب نقابست
گلت خود روى و رويت گلستانست
گلستان رخت در دلستانى
بهشتى بر سر سرو روانست
چرا خورشيد روز افروز رويت
نهان در چين شبگون سايبانست
کمان داران چشم دلکشت را
خدنک غمزه دايم در کمانست
بساز آخر زمانى با ضعيفان
که حسنت فتنه آخر زمانست
چرا خفتست چشم نيم مستت
ز مخمورى تو گوئى ناتوانست
ز زلفت موبمو خواجو نشانداد
از آن انفاس او عنبر فشانست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید