غزل شماره ۳۲۰۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هذا سیدی، هذا سندی
هذا سكنی، هذا مددی
هذا كنفی، هذا عمدی
هذا ازلی، هذا ابدی
یا من وجهه، ضعف القمر
یا من قده صعف‌الشجر
یا من زارنی، وقت‌السحر
یا من عشقه نور نظری
گر تو بدوی، ور تو بپری
زین دلبر جان، خود جان نبری
ور جان ببری از دست غمش
از مرده خری، والله بتری
ایلا كلیمو ایلا شاهمو
خراذی دیذیس ذوزمس آنیمو
پوذپسه بنی، پوپونی لالی
میذن چاكوس كالی تو یالی
از لیلی خود مجنون شده‌ام
وز صد مجنون افزون شده‌ام
وز خون جگر پرخون شده‌ام
باری بنگر تا چون شده‌ام
گر زانك مرا زین جان بكشی
من غرقه شوم، در عین خوشی
دریا شود این دو چشم سرم
گر گوش مرا زان سو بكشی
یا منبسطا فی تربیتی
یا مبتشرا فی تهنیتی
ان كنت تری ان تقتلنی
یا قاتلنا انت دیتی
گر خویش تو بر مستی بزنی
هستی تو بر هستی بزنی
در حلقه درآ بهر دل ما
شكلی بكنی دستی بزنی
صدگونه خوشی دیدم ز كسی
گفتم كه: « لبت »، گفتا: « نچشی »
بر گورم اگر آیی بنگر
پرعشق بود چشمم ز كشی
آن باغ بود بی‌صورت بر
وآن گنج بود بی‌صورت زر
شب عیش بود بی‌نقل و سمر
لاتسألنی زان چیز دگر

حلقهسحرعشقعیشلیلیمجنونمستهستیچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید