غزل شماره ۳۱۳۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
با چرخ گردان تیره هوایی
دارد همیشه قصد جدایی
هذا محمد قتلی تغمد
انا معود حمد الجفایی
هذا حبیبی هذا طبیبی
هذا ادیبی هذا دوایی
هذا مرادی هذا فادی
هذا عمادی هذا لوایی
پر كن سبویی بی‌گفت و گویی
باهای و هویی گر یار مایی
هان ای صفورا بشكن سبو را
مفكن عمو را در بی‌نوایی
گر شد سبویی داریم جویی
در شهره كویی تو گر سقایی
این عیش باقی نبود گزافی
بی پر نپرد مرغ هوایی
بنمای جان را قولنجیان را
تنهاروی كن رسم همایی
از بهر حس شان جسم نجس شان
ز ایشان چه خیزد گند گدایی
زین رز برون بر گنده بغل را
پهلوی نعنع كن گندنایی
بسیار كوشی تا دل بپوشی
هر جزوت این جا بدهد گوایی
ننوشته خواند ناگفته داند
تو سخت رویی بس بی‌حیایی
چون نیست رختت چون نیست بختت
ز آن روی سختت ناید كیایی
جنس سگانی وغ وغ كنانی
می‌گرد در كو در خانه نایی
در خانه بلبل داریم صلصل
كز سگ نیاید زیبانوایی
نك بلبل حر نك بلبله پر
برخیز سنقر تا چند پایی
عمری چو نوحی یاری چو روحی
گاهی غدایی گاهی عشایی
نوشیست و می‌نوش وز گفت خاموش
وین طبل كم زن بس ای مرایی

باقیبختبلبلجفاسبوطبیبعودعیش


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید