اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی
خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی
خدای را تو ببینی به رغم معتزلی
اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز
گشا دو چشم دلت را به نور لم یزلی
مگوی غیب كسان را به غیب دان بنگر
زبان ز جهل بدوز و دگر مكن دغلی
وضو ز اشك بساز و نماز كن به نیاز
خراب و مست شو ای جان ز باده ازلی
برآر نعره ارنی به طور موسی وار
بزن تو گردن كافر غزا بكن چو علی
دكان قند طلب كن ز شمس تبریزی
تو مرد سركه فروشی چه لایق عسلی