غزل شماره ۲۷۲۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
با این همه مهر و مهربانی
دل می‌دهدت كه خشم رانی
وین جمله شیشه خانه‌ها را
درهم شكنی به لن ترانی
در زلزله است دار دنیا
كز خانه تو رخت می‌كشانی
نالان تو صد هزار رنجور
بی تو نزیند هین تو دانی
دنیا چو شب و تو آفتابی
خلقان همه صورت و تو جانی
هر چند كه غافلند از جان
در مكسبه و غم امانی
اما چون جان ز جا بجنبد
آغاز كنند نوحه خوانی
خورشید چو در كسوف آید
نی عیش بود نه شادمانی
تا هست از او به یاد نارند
ای وای چو او شود نهانی
ای رونق رزم و جان بازار
شیرینی خانه و دكانی
خاموش كه گفت و گو حجابند
از بحر معلق معانی

امانحجابخورشیدشیرینعیشغافل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید