بانگ برآمد ز خرابات من
یار درآمد به مراعات من
تا كه بدیدم مه بیحد او
رفت ز حد ذوق مناجات من
موسی جانم به كه طور رفت
آمد هنگام ملاقات من
طور ندا كرد كه آن خسته كیست
كمد سرمست به میقات من
این نفس روشن چون برق چیست
پر شده تا سقف سماوات من
این دل آن عاشق مستان ماست
رسته ز هجران و ز آفات من
آمده با سوز و هزاران نیاز
بر طمع لطف و مكافات من
پیشتر آ پیشتر آ و ببین
خلعت و تشریف و مكافات من
نفی شدی در طلب وصل من
عمر ابد گیر ز اثبات من
از خم توحید بخور جام می
مست شو این است كرامات من
پهلوی شه آمدهای مات شو
مات منی مات منی مات من
بس كن ای دل چو شدی مات شه
چند ز هیهای و ز هیهات من