غزل شماره ۷۶۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هله نومید نباشی كه تو را یار براند
گرت امروز براند نه كه فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید كه كس آن راه نداند
نه كه قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد كشته خود را كشد آن گاه كشاند
چو دم میش نماند ز دم خود كندش پر
تو ببینی دم یزدان به كجا هات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه كرم او
نكشد هیچ كسی را و ز كشتن برهاند
همگی ملك سلیمان به یكی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به كی ماند به كی ماند به كی ماند به كی ماند
هله خاموش كه بی‌گفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

جهانصبرمروپنهانیزدان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید