غزل شماره ۳۴۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
صدایی كز كمان آید نذیریست
كه اغلب با صدایش زخم تیریست
مثر را نگر در آب آثار
كاثر جستن عصای هر ضریریست
پس لا تبصرونت تبصرونی‌ست
بصر جستن ز الهام بصیریست
تو هر چه داری نه جویانش بودی
طلب‌ها گوش گیری و بشیریست
چنان كن كه طلب‌ها بیش گردد
كثیرالزرع را طمع وفیریست
مشو نومید از ظلمی كه كردی
كه دریای كرم توبه پذیریست
گناهت را كند تسبیح و طاعات
كه در توبه پذیری بی‌نظیریست
شكسته باش و خاكی باش این جا
كه می‌جوید كرم هر جا فقیریست
كرم دامن پر از زر كرد و آورد
كه تا وا می‌خرد هر جا اسیریست
عزیزی بخشد آن كس را كه خواری‌ست
بزرگی بخشد آن را كه حقیریست
كه هستی نیستی جوید همیشه
زكات آن جا نیاید كه امیریست
ازیرا مظهر چیزیست ضدش
از این دو ضد را ضد خود ظهیریست
تو بر تخته سیاهی گر نویسی
نهان گردد كه هر دو همچو قیریست
بود فرقی ز تری تا ترست خط
چو گردد خشك پنهان چون ضمیریست
خمش كن گر چه شرحش بی‌شمارست
طبیعت‌ها عدو هر كثیریست

اسیرتسبیحتوبهدامنهستیپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید