دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت نوح اى سرکشان من من نيم
من ز جان مردم بجانان مي‌زيم
چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراک و بصر
چونک من من نيستم اين دم ز هوست
پيش اين دم هرکه دم زد کافر اوست
هست اندر نقش اين روباه شير
سوى اين روبه نشايد شد دلير
گر ز روى صورتش مي‌نگروى
غره شيران ازو مي‌نشنوى
گر نبودى نوح را از حق يدى
پس جهانى را چرا بر هم زدى
صد هزاران شير بود او در تنى
او چو آتش بود و عالم خرمنى
چونک خرمن پاس عشر او نداشت
او چنان شعله بر آن خرمن گماشت
هر که او در پيش اين شير نهان
بي‌ادب چون گرگ بگشايد دهان
همچو گرگ آن شير بر دراندش
فانتقمنا منهم بر خواندش
زخم يابد همچو گرگ از دست شير
پيش شير ابله بود کو شد دلير
کاشکى آن زخم بر تن آمدى
تا بدى کايمان و دل سالم بدى
قوتم بگسست چون اينجا رسيد
چون توانم کرد اين سر را پديد
همچو آن روبه کم اشکم کنيد
پيش او روباه‌بازى کم کنيد
جمله ما و من به پيش او نهيد
ملک ملک اوست ملک او را دهيد
چون فقير آييد اندر راه راست
شير و صيد شير خود آن شماست
زانک او پاکست و سبحان وصف اوست
بى نيازست او ز نغز و مغز و پوست
هر شکار و هر کراماتى که هست
از براى بندگان آن شهست
نيست شه را طمع بهر خلق ساخت
اين همه دولت خنک آنکو شناخت
آنک دولت آفريد و دو سرا
ملک و دولتها چه کار آيد ورا
پيش سبحان پس نگه داريد دل
تا نگرديد از گمان بد خجل
کو ببيند سر و فکر و جست و جو
همچو اندر شير خالص تار مو
آنک او بى نقش ساده‌سينه شد
نقشهاى غيب را آيينه شد
سر ما را بي‌گمان موقن شود
زانک ممن آينه‌ى ممن بود
چون زند او نقد ما را بر محک
پس يقين را باز داند او ز شک
چون شود جانش محک نقدها
پس ببيند قلب را و قلب را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید