باغم عشق تو مى سازيم ما
با تو پنهان عشق مى بازيم ما
در هواى وصل جان افروز تو
پاى بند درگه نازيم ما
مردمى کن برقع از رخ برفکن
تا دل و دين هر دو در بازيم ما
يک زمان از سر بنه گردن کشى
تا به گردون سر برافرازيم ما
گر نخواهى گشت با ما مهربان
خانه هستى براندازيم ما
بعد از اين با کس نه پيونديم دل
بعد از اين با خود نپردازيم ما
چون ز خسرو درد دل بشنيد، گفت
غم مخور روزيت بنوازيم ما