شماره ٣٤٧: تو پاک دامن نوگلى من بلبل نالان تو

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو پاک دامن نوگلى من بلبل نالان تو
پاک از همه آلايشى عشق من و دامان تو
زينسان متاز اى سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر ميدان تو
از جا بجنبد لشکرى کز فتنه عالم پرشود
گر غمزه را فرمان دهد جنبيدن مژگان تو
تو خوش بيا جولان کنان گو جان ما بر باد رو
اى خاک جان عالمى در عرصه جولان تو
سهلست قتل عالمى بنشين تو و نظاره کن
کز عهد مى آيد برون يک ديدن پنهان تو
بردل اگر خنجر خورد بر ديده گر نشتر خلد
آگه نگردم بسکه شد چشم و دلم حيران تو
وحشى چه پرهيزى برو خود را بزن بر تيغ او
آخر تو را چون مى کشد اين درد بى درمان تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید