شماره ٢٩٦: منفعل گشت بسى دوش چو مستش ديدم

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
منفعل گشت بسى دوش چو مستش ديدم
بوده در مجلس اغيار چنين فهميدم
صبر رنجيدنم از يار به روزى نکشيد
طاقت من چو همين بود چه مى رنجيدم
غيردانست که از مجلس خاصم راندى
شب که با چشم تر از کوى تو بر گرديدم
ياد آن روز که دامان توام بود به دست
مى زدى خنجر و من پاى تو مى بوسيدم
وحشى از عشق خبر داشت که با سد غم يار
مرد و حرفى گله آميز از و نشنيدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید