شماره ٢٩٢: دور از چمن وصل يکى مرغ اسيرم

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دور از چمن وصل يکى مرغ اسيرم
ترسم که شوى غافل و در دام بميرم
خواهم که شوم ازنظر لطف تو غايب
هر چند که پر دردم و بسيار حقيرم
گر آب فراموشى ازين بيشتر آيد
ترسم که فرو شويد از آن لوح ضميرم
جان کرد وداع تن و برخاست که وحشى
بنشين تو که من در قدم موکب ميرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید