شماره ٢٦٠: مستغنى است از همه عالم گداى عشق

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مستغنى است از همه عالم گداى عشق
ما و گدايى در دولتسراى عشق
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
يعنى خلل پذير نگردد بناى عشق
آنها که نام آب بقا وضع کرده اند
گفتند نکته اى ز دوام و بقاى عشق
گو خاک تيره زر کن و سنگ سياه سيم
آنکس که يافت آگهى از کيمياى عشق
پروانه محو کرد در آتش وجود خويش
يعنى که اتحاد بود انتهاى عشق
اينرا کشد به وادى و آنرا برد به کوه
زينها بسى ست تا چه بود اقتضاى عشق
وحشى هزار ساله ره از يار سوى يار
يک گام بيش نيست وليکن به پاى عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید