شماره ١٨٥: در آن ديار که هجران بود حيات نباشد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در آن ديار که هجران بود حيات نباشد
اساس زندگى خضر را ثبات نباشد
منادى است ز هجران که هر که بندى شد
ز بند خانه ما ديگرش نجات نباشد
مبين به ظاهر بى لطفيش که هست بتان را
تغافلى که کم از هيچ التفات نباشد
متاعهاى وفا هست در دکانچه عشقم
که در سراسر بازار کاينات نباشد
به مذهب که عمل مى کنى و کيش که دارى
که گفته است که حسن ترا ، زکات نباشد
بساط دورى و شترنج غايبانه به خوبان
به خود فرو شده وحشى عجب که مات نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید