يار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
مدتى رفتيم و او يک بار ياد ما نکرد
مجلس ما هر دم از يادش بهشتى ديگر است
گر چه هرگز ياد ما حورى نژاد ما نکرد
بر سر سد راه داد ما به گوش او رسيد
يک ره آن بيداد گر گوشى به داد ما نکرد
دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد
او گذارى بر دل خاکى نهاد ما نکرد
اعتماد ما يکى سد شد به وحشى زين غزل
کيست کو سد آفرين بر اعتقاد ما نکرد