شماره ١٣٧: دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دى که ميآمد ز جولانگاه شوخى مست ناز
نرگسش بر گوشه دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا مى رم که فرد از همرهان
آنچنان مى شد که گويا از همه بيگانه بود
آن نصيحتها که مى کرديم اهل عشق را
اين زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود
قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست
اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود
سوختن با آتش است و عشق با ديوانگى
عشق بر هر دل که زد آتش چو من ديوانه شد
وحشى از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست
کاين مى مرد افکن امشب تا لب پيمانه بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید