شماره ١٠٢: ز پيش ديده تا جانان من رفت

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز پيش ديده تا جانان من رفت
تو پندارى که از تن جان من رفت
اگر خود همره جانان نرفتم
ولى فرسنگها افغان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتى
تو چون رفتى سر و سامان من رفت
چه ديد از من که چون بر هم زدم چشم
چو اشک از ديده گريان من رفت
از آن پيچم به خود چون مار ، وحشى
که گنج کلبه ويران من رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید