شماره ٦٢: آنکه بى ما ديد بزم عيش و در عشرت نشست

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه بى ما ديد بزم عيش و در عشرت نشست
گو مهيا شو که مى بايد به سد حيرت نشست
آمدم تا روبم و در چشم نوميدى زنم
گرد حرمانى که بر رويم در اين مدت نشست
بزم ما را بهر چشم بد سپندى لازمست
غير را مى بايد اندر آتش غيرت نشست
مسند خوارى بياراييد پيش تخت ناز
زانکه خواهيم آمد و ديگر به سد عزت نشست
وحشى آمد بر در رد و قبولت حکم چيست
رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید