شماره ٣٥: ياد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ياد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوى گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالين من آن سست پيمان زود خاست
دوش در مجلس به بوى زلف او آهى زدم
آتشى افتاد در مجمر که دود از عود خاست
از سرود درد من در بزم او افتاد شور
نى ز درد من بناليد و فغان از رود خاست
گر چه وحشى خاک شد بنشست همچون گردباد
از زمين ديگر به عزم کعبه مقصود خاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید