شماره ٢٨: قصه مى خوردن شبها و گشت ماهتاب

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
قصه مى خوردن شبها و گشت ماهتاب
هم حريفان تو مى گويند پيش از آفتاب
آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم
گر نسازم يک به يک خاطر نشانت بى حساب
مجلسى دارى و ساغر مى کشى تا نيمشب
روز پندارى نمى بينيم چشم نيمخواب
باده گر بر خاک ريزى به که در جام رقيب
مى خورد با او کسى حيف از تو و حيف از شراب
وحشى ديوانه ام در راستگوييها مثل
خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید