شماره ۹٢٦: از مشک سوده دام بر آتش نهاده ئى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از مشک سوده دام بر آتش نهاده ئى
يا جعد مشک فام بر آتش نهاده ئى
زلفت بر آب شست فکندست يا ز زلف
بر طرف دانه دام بر آتش نهاده ئى
بازم بطره از چه دلاويز مى کنى
چون فلفلم مدام بر آتش نهاده ئى
زان لعل آبدار که همرنگ آتشست
نعلم على الدوام بر آتش نهاده اى
هم فلفلت بر آتش و هم نعل تافتست
بر نام من کدام بر آتش نهاده ئى
دلهاى شيخ و شاب بخون در فکنده ئى
جانهاى خاص و عام بر آتش نهاده ئى
از زلف مشکبوى تو مجلس معطرست
گوئى که عود خام بر آتش نهاده ئى
آبى بر آتشم زن از آن آتش مذاب
کاب و گلم تمام بر آتش نهاده ئى
چون آبگون قدح ز مى آتش نقاب شد
پنداشتم که جام بر آتش نهاده ئى
خواجو برو بآب خرابات غسل کن
گر رخت ننگ و نام بر آتش نهاده ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید