شماره ۹٢٤: اى ترک پريچهره بدين سلسله موئى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ترک پريچهره بدين سلسله موئى
شرطست که دست از من ديوانه بشوئى
بر روى نکو اين همه آشفته نگردند
سريست در اوصاف تو بيرون ز نکوئى
طوبى نشنيديم بدين سرو خرامى
خورشيد نديديم بدين سلسله موئى
اى باد بهارى مگر از گلشن يارى
وى نفحه مشکين مگر از طره اوئى
انفاس بهشتى که چنين روح فزائى
يا نکهت اوئى که چنين غاليه بوئى
گر بار دگر سوى عراقت گذر افتد
زنهار که با آن مه بى مهر بگوئى
کاى جان و دلم سوخته از آتش مهرت
آگاه نئى از من دلسوخته گوئى
بوى جگر سوخته آيد بمشامت
هر ذره ز خاک من مسکين که ببوئى
در نامه اگر شرح دهم قصه شوقت
کلکم دو زبانى کند و نامه دو روئى
در خاک سر کوى تو گمشد دل خواجو
فرياد گر آن گمشده را باز نجوئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید