شماره ۹٢١: گفتا تو از کجائى کاشفته مى نمائى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتا تو از کجائى کاشفته مى نمائى
گفتم منم غريبى از شهر آشنائى
گفتا سر چه دارى کز سر خبر ندارى
گفتم بر آستانت دارم سر گدائى
گفتا کدام مرغى کز اين مقام خوانى
گفتم که خوش نوائى از باغ بينوائى
گفتا ز قيد هستى رو مست شو که رستى
گفتم بمى پرستى جستم ز خود رهائى
گفتا جوى نيرزى گر زهد و توبه ورزى
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائى
گفتا بدلربائى ما را چگونه ديدى
گفتم چو خرمنى گل در بزم دلربائى
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجى ليکن بدست نائى
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازى
گفتم از آنکه هستم سرگشته ئى هوائى
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بيند
گفتم حديث مستان سرى بود خدائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید