شماره ۹١٩: خوشا وقتى که از بستانسرائى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خوشا وقتى که از بستانسرائى
برآيد نغمه دستانسرائى
بده ساقى که صوفى را درين راه
نباشد بى مى صافى صفائى
اگر زر مى زنى در ملک معنى
به از مستى نيابى کيميائى
سحاب از بى حيائى بين که هر دم
کند با ديده ما ماجرائى
چه باشد گر ز عشرتگاه سلطان
بدرويشى رسد بانگ نوائى
درين آرامگه چندانکه بينم
نبينم بيريائى بوريائى
و گر خود نافه مشک تتارست
نيابم اصل او را بى خطائى
سرير کيقباد و تاج کسرى
نيرزد گرد نعلين گدائى
اگر خواهى که خود را بر سر آرى
ببايد زد بسختى دست و پائى
درين وادى فرو رفتند بسيار
که نشنيدند آواز درائى
ندارم چشم در درياى اندوه
که گيرد دست خواجو آشنائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید