شماره ۸۸٦٨: شبست و خلوت و مهتاب و ساغر اى بت ساقى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شبست و خلوت و مهتاب و ساغر اى بت ساقى
بريز خون صراحى بيار باده باقى
خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خيز
شراب راوقى از دست لعبتان رواقى
تو خضر وقتى و شب ظلمتست در قدح آويز
که باده آب حياتست خاصه از لب ساقى
نواى نغمه عشاق از اصفهان چه خوش آيد
مرا که ميل عراقست و شاهدان عراقى
دواى درد جدايى کجا به صبر توان کرد
بيار شربت وصل ار طبيب درد فراقى
مقيم طاق دو ابروى تست مردم چشمم
وگر چه جفت غمم بيتو در زمانه تو طاقى
کجا بگرد سمندت رسد پياده مسکين
بدين صفت که تو گردون خرام برق براقى
تو آفتاب بلندى ولى زوال ندارى
تو ماه مهرفروزى ولى برى ز محاقى
تو خون خواجو اگر مى خورى غريب نباشد
که از نتيجه خونخواران جنگ براقى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید