شماره ۸۸٤٦: هيچ شکر چو آن دهان ديدى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هيچ شکر چو آن دهان ديدى
هيچ تنگ شکر چنان ديدى
آن زمانت که در کنار آمد
جز کمر هيچ در ميان ديدى
در چمن همچو شمع مجلس ما
طوطئى آتشين زبان ديدى
راستى را شمائل قد او
هيچ در سرو بوستان ديدى
دل رباتر ز زلف و عارض او
شاخ سنبل بر ارغوان ديدى
در فغانم ز دست قاتل خويش
کشته را هيچ در فغان ديدى
همچو غرقاب عشق او خواجو
هيچ درياى بيکران ديدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید