شماره ٧٣٢: يا رب ز باغ وصل نسيمى بمن رسان

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يا رب ز باغ وصل نسيمى بمن رسان
وين خسته را بکام دل خويشتن رسان
داغ فراق تا بکيم بر جگر نهى
يک روز مرهمى بدل ريش من رسان
از حد گذشت ناله و افغان عندليب
بازش بشاخ سنبل و برگ سمن رسان
بفرست بوى پيرهن از مصر و يکنفس
آرامشى بسا کن بيت الحزن رسان
از مطبخ نوال حبيب حرم نشين
آخر نواله ئى به اويس قرن رسان
خورشيد را بذره بى خواب و خور نماى
گل را دگر بلبل شيرين سخن رسان
تا چند بينوا بزمستان توان نشست
بوى بهار باز بمرغ چمن رسان
تا کى مرا بدرد فراق امتحان کنى
از وصل مژده اى بمن ممتحن رسان
خواجو ز داغ و درد جدائى بجان رسيد
از غربتش خلاص ده و با وطن رسان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید