شماره ٧٣٠: اى نسيم سحرى بوى بهارم برسان

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى نسيم سحرى بوى بهارم برسان
شکرى از لب شيرين نگارم برسان
حلقه زلف دلارام من از هم بگشاى
شمسه ئى زان گره غاليه بارم برسان
تار آن سلسله مشک فشان بر هم زن
بوئى از نافه آهوى تتارم برسان
گرت افتد به دواخانه وصلش گذرى
مرهمى بهر دل ريش فگارم برسان
دم بدم تا کنمش بر ورق ديده سواد
نسخه اى زان خط مشکين غبارم برسان
تا دهم بوسه و بر بازوى ايمان بندم
رقعه ئى از خط آن لاله عذارم برسان
پيش از آن کز من دلخسته نماند ديار
مژده ئى از ره يارى بديارم برسان
چون بدان بقعه رسى رقعه من در نظر آر
نام من محو کن و نامه بيارم برسان
گر بخمخانه آن مغبچه ات راه بود
سر خم بر کن و داروى خمارم برسان
دارد آن موى ميان از من بيچاره کنار
يا رب آنموى ميان را بکنارم برسان
دل خواجو شد و بر خاک درش کرد قرار
خبرى زاندل بى صبر و قرارم برسان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید