شماره ٦٨٢: به گدائى به سر کوى شما آمده ايم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به گدائى به سر کوى شما آمده ايم
دردمنديم و باميد دوا آمده ايم
نظر مهر ز ما باز مگيريد چو صبح
که درين ره ز سر صدق و صفا آمده ايم
ديگران گر ز براى زر و سيم آمده اند
ما برين در بتمناى شما آمده ايم
گر برانيد چو بلبل ز گلستان ما را
از چه ناليم چو بى برگ و نوا آمده ايم
آفتابيم که از آتش دل در تابيم
يا هلاليم که انگشت نما آمده ايم
به قفا بر نتوان گشتن از آن جان جهان
کز عدم پى بپى او را ز قفا آمده ايم
گر چو مشک ختنى از خط حکمش يک موى
سر بتابيم ز مادر بخطا آمده ايم
نفس را بر سر ميدان رياضت کشتيم
چون درين معرکه از بهر غزا آمده ايم
غرض آنستکه در کيش تو قربان گرديم
ورنه در پيش خدنگ تو چرا آمده ايم
دل سودازده در خاک رهت مى جوئيم
همچو گيسوى تو زانروى دوتا آمده ايم
ايکه خواجو بهواى تو درين خاک افتاد
نظرى کن که نه از باد هوا آمده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید