شماره ٦٦١: من بار هجر مى کشم و ناقه محملم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من بار هجر مى کشم و ناقه محملم
برگير ساربان نفسى بارى از دلم
طوفان آب ديده گر ازين صفت رود
زين پس مگر سفينه رساند بمنزلم
با درد خود مرا بگذاريد و بگذريد
کايندم نماند طاقت قطع منازلم
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست
از آب ديده پاى فرو رفت در گلم
هرجا که مى نشينم و هر جا که مى روم
نقشش نمى رود نفسى از مقابلم
گر ديگرى بضربت خنجر شود قتيل
من کشته دو ساعد سيمين قاتلم
آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار
از بحر عشق باد نيارد بساحلم
هر چند عمر در سر تحصيل کرده ام
بيحاصليست در غم عشق تو حاصلم
خواجو برو که قافله کوس رحيل زد
اى دوستان چه چاره چو من در سلاسلم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید