شماره ٦٣٦: روزگارى روى در روى نگارى داشتم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روزگارى روى در روى نگارى داشتم
راستى را با رخش خوش روزگارى داشتم
همچو بلبل مى خروشيدم بفصل نوبهار
زانکه در بستان عشرت نوبهارى داشتم
خوف غرقابم نبود و بيم موج از بهرآنک
کز ميان قلزم محنت کنارى داشتم
از کمين سازان کسى نگشود بر قلبم کمان
چون بميدان زان صفت چابک سوارى داشتم
گر غمم خون جگر مى خورد هيچم غم نبود
از براى آنکه چون او غمگسارى داشتم
درنفس چون بادم از خاطر برون بردى غبار
گر بديدى کز گذار او غبارى داشتم
داشتم يارى که يکساعت ز من غيبت نداشت
گر چه هر ساعت نشيمن در ديارى داشتم
چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود
گوئيا در خواب مى بينم که يارى داشتم
همچو خواجو با بد و نيک کسم کارى نبود
ليک با او داشتم گر زانکه کارى داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید