شماره ٦١٢: نوبتى صبح برآمد ببام

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نوبتى صبح برآمد ببام
نوبت عشاق بگوى اى غلام
مرغ سحر در سخن آمد به ساز
ساز بر آواز خروسان بام
کوکبه قافله سالار صبح
باز رسيد اين نفس از راه شام
خادم ايوان در خلوت ببند
در حرم خاص مده بار عام
اى صنم سيم زنخدان بيار
از قدح سيم مى لعل فام
صوفى اگر صافى ازين خم خورد
رخت تصوف بفروشد تمام
حاجى اگر روى تو بيند مقيم
در حرم کعبه نسازد مقام
زمزم رندان سبو کش ميست
بتکده و ميکده بيت الحرام
نام جگر سوختگان چيست ننگ
ننگ غم اندوختگان چيست نام
آتش پروانه پر سوخته
نيست بجز پختن سوداى خام
خيز و چو خواجو بصبوحى بشوى
جامه جان را بنم چشم جام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید