شماره ٥٩٠: سبحان من تقدس بالعز و الجلال

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سبحان من تقدس بالعز و الجلال
سبحان من تفرد بالجود و الجمال
آن مالکى که ملکت او هست بر دوام
وان قادرى که قدرت او هست بر کمال
سلطان بى وزير و جهاندار لم يزل
ديان بى نظير و خداوند لا يزال
گوياى بى تلفظ و بيناى بى بصر
داناى بى تفکر و داراى بى ملال
سبيح بلبل سحرى حى لا ينام
ورد زبان کبک درى رب ذوالجلال
حرفيست کاف و نون ز طوامير صنع او
وز قاف تا بقاف برين حرف گشته دال
از آب لطف او متبسم شود رياض
وز باد قهر او متزلزل شود جبال
در گوش آسمان کشد از زر مغربى
هر مه به امر کن فيکون حلقه ملال
گاهى ز ماه نو کند ابروى زال زر
گاهى از آفتاب کشد تيغ پور زال
کيوان بحکم اوست برين برج پاسبان
بهرام از امر اوست برين قلعه کوتوال
اى قصر کبرياى تو محفوظ از انهدام
وى ملک بى زوال تو محروس از انتقال
وى بوستان لطف تو بى وصمت ذبول
وى آفتاب لطف تو بى نسبت زوال
ايوان وحدت تو مبرا از انحطاط
وارکان قدرت تو معرا از اختلال
بشکسته در قفاى تو شهباز عقل پر
و افکنده در هواى تو سيمرغ وهم بال
بر دوش روز خاورى از شب فکنده زلف
بر روى صبح مشرقى از شام کرده خال
وهم از سرادقات جلال تو قاصرست
ور عقل ره برد بتو نبود بجز خيال
خواجو گر التماس ازين در کند رواست
از پادشه اجابت و از بندگان سؤال



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید