شماره ٥٦٤: سخنى گفتم و صد قول خطا کردم گوش

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سخنى گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحى خوردم و صد نيش جفا کردم نوش
من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم
گفتم اين فتنه ندارد دل مسکينان گوش
چون ننالم که چو از پرده برون آيد گل
نتواند که شود بلبل بيچاره خموش
با چنين شرطه ازين ورطه برون نتوان شد
خاصه کشتى خلل آورده و دريا در جوش
آخر اى باده پرستان ره ميخانه کجاست
تا کنم دلق مرقع گروه باده فروش
يا رب آن مى ز کجا بود که دوش آوردند
که چنان مست ببردند مرا دوش بدوش
چون کشم بار فراق تو بدين طاقت وصبر
چون دهم شرح جفاى تو بدين دانش و هوش
حلقه زلف رسن تاب گرهگير ترا
شد دل خسته سرگشته من حلقه بگوش
اگرت پيرهن صبر قبا شد خواجو
دامن يار بدست آر و ز اغيار بپوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید