شماره ٥٦٣: اى حلقه زده افعى مشکين تو بر دوش

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى حلقه زده افعى مشکين تو بر دوش
وى خنده زده شکر شيرين تو بر نوش
از کوه نتابد چو تو خورشيد کمربند
وز باغ نخيزد چو تو شمشاد قبا پوش
چون دوش شبى تيره نديدم بدرازى
الا شب زلفت که زيادت بود از دوش
ماندست مرا حسرت ديدار تو در دل
کردست دلم حلقه گيسوى تو در گوش
دارم ز تو دلبستگى و مهر و وفا چشم
ليکن چکنم گر تو ندارى دل من گوش
خاموش که چون گل بشکر خنده در آيد
با بلبل بيدل نتوان گفت که خاموش
زان داروى بيهوشى اگر صبح توانى
در ده قدحى تا ز حريفان ببرد هوش
تخفيف کن از دور من سوخته جامى
کاتش چو زيادت شود از سر برود جوش
خواجو اگرت دست دهد دولت وصلش
زنهار مگو با کس و بر مى خور و مى پوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید