شماره ٥٤٣: مستم ز دو چشم نيمه مستش

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مستم ز دو چشم نيمه مستش
وز پاى درآمدم ز دستش
گفتم بنشين و فتنه بنشان
برخاست قيامت از نشستش
آنرا که دلى بدست نارد
داديم عنان دل بدستش
جان تشنه لعل آبدارش
دل بسته زلف پر شکستش
هستم بگمان که هست يا نيست
آن درج عقيق نيست هستش
در عين خمار چند باشيم
چون مردم چشم مى پرستش
ياران ز مى شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نيمه مستش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید