شماره ٥٢٦: بنده محمودست و سلطان در ره معنى اياز

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بنده محمودست و سلطان در ره معنى اياز
کار دينداران نمازست و نماز ما نياز
ايکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست
قامتى را جوى کايد سرو پيشش در نماز
گر ز دست ساقى تحقيق جامى خورده ئى
مى پرستى را حقيقت دان وهستى را مجاز
حاجيان چون روى در راه حجاز آورده اند
مطرب عشاق گو بنواز راهى از حجاز
هر گروهى مذهبى دارند و هر کس ملتى
مذهب ما نيست الا عشق خوبان طراز
پيش رامين هيچ گل ممکن نباشد غير ويس
پيش سلطان هيچکس محمود نبود جز اياز
سوختيم اى مطرب بربط نواز چنگ زن
ساز را بر ساز کن و امشب دمى با ما بساز
بلبل دلسوز بين از ناله ما در خروش
شمع بزم افروز بين از آتش ما در گداز
اى خوشا در مجلس روحانيان گاه صبوح
دلنوازان عود سوز و پرده سازان عود ساز
گفتمش بازآ که هرشب چشم من بازست گفت
مرغ وصلم صيد نتوان کرد با اين چشم باز
باز پرسيدم ز زلفش کز چه رو آشفته ئى
گفت خواجو قصه شوريدگان باشد دراز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید