شماره ٥٠٢: شمسه چين را طلوع ازطرف بغتاقش نگر

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شمسه چين را طلوع ازطرف بغتاقش نگر
چينيانرا بنده چين بغلتاقش نگر
آنکه طاق افتاده است امروز در فرخار و چين
بى خطا پيوسته چين در ابروى طاقش نگر
چون هواى ملک دل بيند کز اينسان گرم شد
خيمه بر چشمم زند ييلاق و قشلاقش نگر
ظلم در ، يا ساق او عدلست و دشنام آفرين
رسم و آئينش ببين و عدل و يا ساقش نگر
آن مه بد عهد چندان شور بين در عهد او
وان بت قبچاق چندين فتنه در چاقش نگر
کرد خون کشته هجران بيک ره پايمال
ور نمى دارى مسلم نعل بشماقش نگر
راستى را گر چه هرنوبت مخالف مى شود
از سپاهان تا حجاز آشوب عشاقش نگر
اين همه جور و جفا و مکر و دستانش ببين
و آنهمه پيمان و شرط و عهد و ميثاقش نگر
نيمه مست از خيمه بيرون آيد و گويد که هى
جان بده خواجو دلم گويد که شلتاقش نگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید