شماره ٤٨٨: طره بفشان و مرا بيش پريشان مگذار

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
طره بفشان و مرا بيش پريشان مگذار
پرده بگشاى و مرا بسته هجران مگذار
ماه را از شکن سنبل شبگون بنماى
لاله را اين همه در سايه ريحان مگذار
زلف مشکين که چنين برقدمت دارد سر
بيش ازينش چو من خسته پريشان مگذار
هر که از مهر تو چون ذره شود سرگردان
دورش از روى چو خورشيد درفشان مگذار
کام جانم ز نمکدان عقيقت شکريست
آخر اين حسرتم اندر دل بريان مگذار
من سرگشته چو سردر سر زلفت کردم
دست من گير و مرا بى سر و سامان مگذار
منکه از پسته و بادام تو دورم بارى
دست بيگانه بدان سيب زنخدان مگذار
باغبان را اگر از غيرت بلبل خبرست
گودگر باد صبا را بگلستان مگذار
منکه با زلف چو چوگان تو گوئى نزدم
بيش ازين گوى دلم در خم چوگان مگذار
خواجو ار خلوت دل منزل يارست ترا
عام را گرد سراپرده سلطان مگذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید