شماره ٤٦٧: صبح چون گلشن جمال تو ديد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صبح چون گلشن جمال تو ديد
برعروسان بوستان خنديد
نام لعلت چو بر زبان راندم
از لبم آب زندگانى بچکيد
صبحدم حرز هفت هيکل چرخ
از سر مهر بر رخ تو دميد
مرغ جان در هوات پر مى زد
بال زد وز پيت روان بپريد
هر که شد مشترى مهر رخت
خرمن مه به نيم جو نخريد
وانکه چون ديده ديد روى ترا
خويشتن را بهيچ روى نديد
سر مکش زانکه از چمن بيرون
سرو تا سرکشيد سرنکشيد
در رهت خاک راه شد خواجو
ليک بر گرد مرکبت نرسيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید