شماره ٤١٥: ترک من گوئى که بازش خاطر نخجير بود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترک من گوئى که بازش خاطر نخجير بود
کابرويش چاچى کمان و نوک مژگان تير بود
گه ز چين زلف او صد شور در چين ميفتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمير بود
دوش ترکى تيغ زن را مست مى ديديم بخواب
چون بديدم چشم شوخ دلبرم تعبير بود
غنچه در مهد زمرد در تبسم بود و باز
بلبل شب خيز کارش ناله شبگير بود
چنگ در زنجير زلفش چون زدم ديوانه وار
زير هر مويش دلى ديوانه در زنجير بود
نقش مى بستم کزو يکباره دامن در کشم
ليکن از شوقم سرشک ديده دامنگير بود
پير ديرم دوش مى گفت اى جوانان بنگريد
کاين جوان خسته خاطر در محبت پير بود
گفتم از قيدش بدانائى برون آيم وليک
آنچنان تدبير کردم وينچنين تقدير بود
بامدادان چون برآمد ماه بى مهرم ببام
زير بامش کار خواجو ناله هاى زير بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید